به نام خدا
در دوران سربازی جمله ها و کلمات قصار زیادی بر در و دیوار و زیر تختها دیده می شود که برای کسانی که سربازی رفته اند بسیار آشناست. جملاتی حکایت از امید به پایان دوره سربازی و یا نشان از دلتنگی و جدایی دارند. یکی از این جملات که تا کنون در خاطرم مانده است جمله ی زیر است:
دوستی یک اتفاق است و جدایی قانون آن
نمی دانم نظر شما راجع به این جمله چیست؟ ولی من که به درستی آن پی برده ام. درست است که جدایی قانون دوستی است، اما بسته به نوع دوستی جدایی ها هم رنگ و بوی متفاوتی خواهند داشت. دوستی یک گل زیباست که با پژمرده شدنش بوی خوش آن باقی می ماند. هر چه دوستی عمیق تر و راست تر باشد بوی آن دوام بیشتری خواهد یافت و حتی می توان با بوی این گل سال ها یا تمام عمر در عیش آن خوش بود، که گویند وصف العیش نصف العیش. یاد دوستی بسی زیباتر از خود دوستی است.
اما آیا این بوی خوش و ماندگاری آن با زمان رابطه مستقیم دارد. دوستی رها از بند فضا و زمان است، در تنگنا ی قانون فیزیک و شیمی نمی گنجد، حتی قافیه ی شعر هم برای آن تنگ است. بسی دوستی ها- شاید بهتر است بگوییم آشنائیها- پس از سالها اگر بوی گند آب ندهند بوی خوشی هم ایجاد نمی کنند. اما خوشا به دوستیی که بی درازا و پهنا،عمق آن از خاک تا افلاک را پر کرده و تا ابد ادامه می یابد. نمی دانم شما این دوستی را چشیده اید، یا خیر؟ اما امیدوارم که روزی این بوی خوش مشامتان را تا ابد بنوازد.
دوستی زیباترین پیوند دنیاست، محکم ترین پیمان است که گذر زمان ، دوری مسافت و حتی مرگ هم ترکی بر آن وارد نمی کند. اما دوستی با یک شهید بوی خوش دیگری است. بوی خوش گلهای بهشتی است. بوی بهشت ، بوی خدا از این دوستی به مشام می رسد. هم سنهای من شاید به اقتضای سنشان قادر به استشمام این بو نباشند. اما من با یک روز دوستی با او تا ابد این بو را با خود دارم. با این بو می توانم زندگی ام را با بوی بهشت بیامیزم،البته اگر لایقش باشم. َ
یک روز تابستانی در دوران ابتدایی، برادر کوچکترم که در پایگاه تابستانی ثبت نام کرده بود مرا با خود به یک اردوی تابستانی یک روزه برد. در آن اردوی یک روزه با او آشنا شدم. دیدار ما فقط همان صبح تا عصر بود. اما این دوستی کوتاه اعماق فضا رادرنوردید و از هفت آسمان هم گذشت. او شهید بشارت بود. نام کوچکش را هم نمی دانم، چهره اش را هم به یاد نمی آورم. اما بوی خوش این دوستی سراسر وجودم را لبریز کرده. هر چند سنخیتی با او ندارم، هر چند گرفتار نفسم و او آزاد بود، هر چند اسیر زمینم و او به آسمانها فکر می کرد، هر چند مرغ خانگی و اسیر مشتی آب و دانه و او مرغ دریایی بود رها در آسمان. اما بوی او یاد اوست که هنوز مرا ترک نکرده، هنوز با من است، هنوز گاهی مرا از این زمین می رهاند و جند قدمی به بالا می برد. خداوندا، این بوی خوش را از من نگیر که تنها دارای ام همین است. تنها امیدم به پرواز.
به قول دوستی:
و پرواز بغضی شد در گلو ماندگار
شمایی که غرق این بوهای خوش هستید، غافل از آن نباشید. نگذارید بوی گندآب زخارف دنیوی شما را از این خوش بوهای آفرینش دور کند. سپاسگذار این نعمت باشید که ثروت ارزشمندی دارید. شاید تنها امید پروازتان باشد.
کلمات کلیدی: